مقالات و تحقیق آماده
ارائه محصولات فایلی و دانلودی برای شما عزیزان
مقالات و تحقیق آماده
ارائه محصولات فایلی و دانلودی برای شما عزیزاندانلود رمان « و اکنون سرنوشت را بنواز»
رمان « و اکنون سرنوشت را بنواز»
فرمت فایل دانلودی: .pdfفرمت فایل اصلی: pdf
تعداد صفحات: 255
حجم فایل: 6247 کیلوبایت
قیمت: 20000 تومان
توضیحات:
رمان « و اکنون سرنوشت را بنواز» (یا دیدگان بسته ی عشق) تالیف سحر منوچهری، در قالب فایل pdf و در حجم 255 صفحه.
«و اکنون سرنوشت را بنواز» زندگی عاطفی و پر ماجرای اعضای یک گروه موسیقی نوپا و رو به رشد را بیان می‌کند که با تکیه بر استعداد شگرف خود مسیر زندگی‌شان را همانطور که می‌پسندد، تغییر می‌دهند. آنها می‌دانند چطور می‌توان زیر سایه‌ی عشق پاک، گذشته های تلخ و تاریک را به فراموشی سپرد و مشکلات را با تکیه بر اراده خوداز پا درآورد.
سال چاپ: 1394
بخشی از متن رمان:
شب شده بود و تاریکی بیش از حد اتاق، استاد سعیدی را به یاد حرفهایی که شروین در اتاق اساتید زده بود انداخت؛ برای رهایی یافتن از افکار پریشانش به پیانویِ قدیمی‌اش پناه برد و سرگرم نواختن شد. سیمین که صدای پیانو را شنید صندلی‌ای برای خود آورد و کنار پدر نشست. با آمدن او استاد سعیدی دست از نواختن کشید و روی کاناپه نشست. سیمین به سمت پدرش برگشت و پرسید: « ازم دلخورین؟ » پدر که نمی‌خواست در آن حال با دخترش حرف بزند از جایش بلند شد تا به اتاقش برود که سیمین دست به کمر رو به رویش ایستاد و گفت: « جوابمو ندادین. » پدر به چشمان درشت سیمین که سیاهی‌اش به شب طعنه می‌زد خیره شد و پرسید: «اگه چشمات خوب نشدن چی؟»
- اونوقت نمی‌بینم؛ مثل الان! اما اگه خوب بشن ...
سیمین بدون این که حرفش را تمام کند در افکار خود غوطه‌ور شد؛ وقتی به خود آمد که صدای ماشین پدر را از دور شنید. به اتاقش رفت و پنجره را باز کرد تا هوای سرد حالش را جا بیاورد که قطرات باران روی صورتش فرود آمدند و او را به نواختن ویولن ترغیب کردند. دقیقه‌ای بیشتر ویولن نزده بود که صدای رعد وحشتناکی او را به سکوت واداشت؛ ویولنش را روی تخت گذاشت و خواست پنجره را ببندد که صدای سنگی که به شیشه خورد مانعش شد. سرش را تا آنجا که امکان داشت از پنجره بیرون برد و با صدای بلند پرسید: «کی اونجاست؟» سینا با صدایی که بر اثر سرما می‌لرزید جواب داد: «منم سیمین خانوم، نترسین.» سیمین لبخندی زد و از پنجره فاصله گرفت. سینا که آمده بود حرفهای مهمی به او بزند چند باری نامش را صدا زد تا بالاخره سیمین در آستانه‌ی در ظاهر شد و رو به روی سینا ایستاد. سینا بی‌مقدمه کتابی را که در دست داشت به او داد و گفت: « وقتی برگشتین بخونینش. » سیمین برای این که بتواند کتاب را در دستانش نگه دارد ویولن را به سینا سپرد و به دقت جلد صیقلی کتاب را لمس کرد و آه کشید. سینا به چهره‌ی گرفته‌ی سیمین خیره شد: « چرا ناراحت شدین؟ »
- نمی‌تونم بخونمش.
- گفتم تو راه برگشت؛ بعد عمل، وقتی چشماتون خوب شد.
سیمین لبخندی زد و کتاب را محکم در آغوش گرفت. سینا نگاهی به ویولن انداخت و با دودلی پرسید: « این پیشم بمونه؟ » سیمین آرشه را هم به او سپرد و گفت: « قول میدی مواظبش باشی؟ »
- مثل جونم ازش مواظبت می‌کنم به شرط اینکه تو هم قول بدی مواظب خودت باشی.
سیمین لبخندی زد و به فکر فرو رفت. سینا با نگرانی به سیمین که ناراحتی در چهره‌اش موج می‌زد خیره شد و پرسید: « چی شد؟ »
- اگه خوب نشدن چی؟ اگه نتونستم کتابو بخونم؟
- اونوقت آخرین برگه‌شو بخون.
سیمین با اشتیاق کتاب را باز کرد تا آخرین صفحه‌اش را بخواند که سینا با دلخوری گفت: « حالا نه. » بعد از اینکه سیمین کتاب را بست ادامه داد: « هر اتفاقی بیفته، تو یه چیزی واسه خوندن داری پس نگران نباش! » سیمین لبخندی زد و سرش را بالا گرفت. سینا لحظه‌ای به چهره‌ی زیبایِ سیمین خیره شد و بعد سرش را پایین انداخت که متوجه پای برهنه‌ی او شد: « چرا کفش نپوشیدی؟ » سیمین که تازه متوجه سرمای زمین شده بود روی نوک انگشتانش ایستاد و با خود زمزمه کرد: « کفش نپوشیدم؟! »
- اینطوری مواظب خودتی؟
سیمین بدون خداحافظی وارد خانه شد و در را پشت سرش بست. سینا به پنجره‌ی باز اتاق که باد آن را به رقص درآورده بود خیره شد که سیمین پشت پنجره ظاهر شد و با صدای بلند گفت: «من سر قولم هستم.» سینا پالتویش را دور ویولن پیچید و فریاد زد: « منم سر قولم هستم. » سیمین دستی به نشانه‌ی خداحافظی برایش تکان داد و او را زیر باران تنها گذاشت...
رمان « و اکنون سرنوشت را بنواز» (یا دیدگان بسته ی عشق) تالیف سحر منوچهری، در قالب فایل pdf و در حجم 255 صفحه.
«و اکنون سرنوشت را بنواز» زندگی عاطفی و پر ماجرای اعضای یک گروه موسیقی نوپا و رو به رشد را بیان می‌کند که با تکیه بر استعداد شگرف خود مسیر زندگی‌شان را همانطور که می‌پسندد، تغییر می‌دهند. آنها می‌دانند چطور می‌توان زیر سایه‌ی عشق پاک، گذشته های تلخ و تاریک را به فراموشی سپرد و مشکلات را با تکیه بر اراده خوداز پا درآورد.
سال چاپ: 1394
این فایل توسط نویسنده رمان، جهت فروش اینترنتی در فرافایل، عرضه شده است. لطفا به منظور حفظ حقوق مولف، از تکثیر آن خودداری فرمایید.
بخشی از متن رمان:
شب شده بود و تاریکی بیش از حد اتاق، استاد سعیدی را به یاد حرفهایی که شروین در اتاق اساتید زده بود انداخت؛ برای رهایی یافتن از افکار پریشانش به پیانویِ قدیمی‌اش پناه برد و سرگرم نواختن شد. سیمین که صدای پیانو را شنید صندلی‌ای برای خود آورد و کنار پدر نشست. با آمدن او استاد سعیدی دست از نواختن کشید و روی کاناپه نشست. سیمین به سمت پدرش برگشت و پرسید: « ازم دلخورین؟ » پدر که نمی‌خواست در آن حال با دخترش حرف بزند از جایش بلند شد تا به اتاقش برود که سیمین دست به کمر رو به رویش ایستاد و گفت: « جوابمو ندادین. » پدر به چشمان درشت سیمین که سیاهی‌اش به شب طعنه می‌زد خیره شد و پرسید: «اگه چشمات خوب نشدن چی؟»
- اونوقت نمی‌بینم؛ مثل الان! اما اگه خوب بشن ...
سیمین بدون این که حرفش را تمام کند در افکار خود غوطه‌ور شد؛ وقتی به خود آمد که صدای ماشین پدر را از دور شنید. به اتاقش رفت و پنجره را باز کرد تا هوای سرد حالش را جا بیاورد که قطرات باران روی صورتش فرود آمدند و او را به نواختن ویولن ترغیب کردند. دقیقه‌ای بیشتر ویولن نزده بود که صدای رعد وحشتناکی او را به سکوت واداشت؛ ویولنش را روی تخت گذاشت و خواست پنجره را ببندد که صدای سنگی که به شیشه خورد مانعش شد. سرش را تا آنجا که امکان داشت از پنجره بیرون برد و با صدای بلند پرسید: «کی اونجاست؟» سینا با صدایی که بر اثر سرما می‌لرزید جواب داد: «منم سیمین خانوم، نترسین.» سیمین لبخندی زد و از پنجره فاصله گرفت. سینا که آمده بود حرفهای مهمی به او بزند چند باری نامش را صدا زد تا بالاخره سیمین در آستانه‌ی در ظاهر شد و رو به روی سینا ایستاد. سینا بی‌مقدمه کتابی را که در دست داشت به او داد و گفت: « وقتی برگشتین بخونینش. » سیمین برای این که بتواند کتاب را در دستانش نگه دارد ویولن را به سینا سپرد و به دقت جلد صیقلی کتاب را لمس کرد و آه کشید. سینا به چهره‌ی گرفته‌ی سیمین خیره شد: « چرا ناراحت شدین؟ »
- نمی‌تونم بخونمش.
- گفتم تو راه برگشت؛ بعد عمل، وقتی چشماتون خوب شد.
سیمین لبخندی زد و کتاب را محکم در آغوش گرفت. سینا نگاهی به ویولن انداخت و با دودلی پرسید: « این پیشم بمونه؟ » سیمین آرشه را هم به او سپرد و گفت: « قول میدی مواظبش باشی؟ »
- مثل جونم ازش مواظبت می‌کنم به شرط اینکه تو هم قول بدی مواظب خودت باشی.
سیمین لبخندی زد و به فکر فرو رفت. سینا با نگرانی به سیمین که ناراحتی در چهره‌اش موج می‌زد خیره شد و پرسید: « چی شد؟ »
- اگه خوب نشدن چی؟ اگه نتونستم کتابو بخونم؟
- اونوقت آخرین برگه‌شو بخون.
سیمین با اشتیاق کتاب را باز کرد تا آخرین صفحه‌اش را بخواند که سینا با دلخوری گفت: « حالا نه. » بعد از اینکه سیمین کتاب را بست ادامه داد: « هر اتفاقی بیفته، تو یه چیزی واسه خوندن داری پس نگران نباش! » سیمین لبخندی زد و سرش را بالا گرفت. سینا لحظه‌ای به چهره‌ی زیبایِ سیمین خیره شد و بعد سرش را پایین انداخت که متوجه پای برهنه‌ی او شد: « چرا کفش نپوشیدی؟ » سیمین که تازه متوجه سرمای زمین شده بود روی نوک انگشتانش ایستاد و با خود زمزمه کرد: « کفش نپوشیدم؟! »
- اینطوری مواظب خودتی؟
سیمین بدون خداحافظی وارد خانه شد و در را پشت سرش بست. سینا به پنجره‌ی باز اتاق که باد آن را به رقص درآورده بود خیره شد که سیمین پشت پنجره ظاهر شد و با صدای بلند گفت: «من سر قولم هستم.» سینا پالتویش را دور ویولن پیچید و فریاد زد: « منم سر قولم هستم. » سیمین دستی به نشانه‌ی خداحافظی برایش تکان داد و او را زیر باران تنها گذاشت...
برای خرید فایل pdf این رمان عاشقانه و جذاب، روی لینک زیر کلیک بفرمایید.
پرداخت با کلیه کارتهای عضو شتاب امکان پذیر است.
دانلود سایر پروژه
دانلود کتاب November 9
کتاب November 9
فرمت فایل دانلودی: .pdfفرمت فایل اصلی: Pdf
تعداد صفحات: 240
حجم فایل: 989 کیلوبایت
قیمت: 10000 تومان
توضیحات:
دانلود کتاب November 9 نوشته Colleen Hoover، در قالب فایل pdf و در 240 صفحه، به زبان انگلیسی.
Title: November 9
Author: Colleen Hoover
Publish Date: November 10, 2015
Goodreads Rating: 4.36
Author: Colleen Hoover
Publish Date: November 10, 2015
Goodreads Rating: 4.36
ژانر: ادالت، عاشقانه
فالن روز قبل از جنبش برنامه ریزی شده ی سراسر کشوری اش بن، یک رمان نویس باانگیزه، رو ملاقات میکنه.
جاذبه ی نا به هنگام میان آنها منجر به این میشه که فالن آخرین روزش در لس آنجلس رو با او سپری کنه و زندگی پرماجراش به انگیزه ی خلاقانه ای که بن همیشه برای رمان نوشتن دنبالش میگشت، تبدیل بشه. با گذر زمان و میان رابطه هاشون با افراد مختلف و مشکلاتشون در زندگی های جداگانشون اونها هر سال در یک روز مشخص همدیگه رو ملاقات میکنن. تا اینکه یکبار فالن براش سوال پیش میاد که بن بهش حقیقت رو میگه یا بخاطر داستانش اون رو جعل میکنه.
آیا امکانش هست که رابطه بن و فالن و همینطور رمانش یه داستان عاشقانه تلقی بشه حتی اگه با یه شکست عشقی به پایان برسه؟
~~~~~
این کتاب قراره توسط انتشارات های نیک فرجام، سپهر اندیش و مصدق ترجمه شه
انتشارات جنگل هم بزودی این کتاب رو به زبان اصلی میاره
***بخشی از کتاب***
“You’ll never be able to find yourself if you’re lost in someone else.”
"تو هیچوقت نمیتونی خودت رو پیدا کنی اگر در یکی دیگه گم شدی"
― Colleen Hoover, November 9
“When you find love, you take it. You grab it with both hands and you do everything in your power not to let it go. You can’t just walk away from it and expect it to linger until you’re ready for it.”
"وقتی عشق رو پیدا میکنی، برمیداریش. تو با دوتا دستات میگیریش و هرکاری در توانت هست رو انجام میدی تا ولش نکنی. تو نمیتونی اونو کنار بگذاری و توقع داشته باشی که تا زمانی که براش آماده بشی، منتظرت بمونه"
― Colleen Hoover, November 9
***فهرست مطالب***
First November 9th
Fallon
Ben
Fallon
Ben
Fallon
Second November 9th
Ben
Fallon
Ben
Fallon
Third November 9th
Fallon
Ben
Fallon
Ben
Fallon
Ben
Fourth November 9th
Fallon
Ben
Fifth November 9th
Fallon
Ben
Fallon
Fallon
Fallon
Sixth November 9th
Fallon
Ben’s novel—CHAPTER ONE
Fallon
Ben’s novel—CHAPTER TWO
Fallon
Ben’s novel—CHAPTER THREE
Fallon
Ben’s novel—CHAPTER FOUR
Fallon
Last November 9th
Ben
پرداخت با کلیه کارتهای عضو شتاب امکان پذیر است.
دانلود سایر پروژه
دانلود کتاب Carry On (Simon Snow)
کتاب Carry On (Simon Snow)
فرمت فایل دانلودی: .pdfفرمت فایل اصلی: Pdf
تعداد صفحات: 448
حجم فایل: 2155 کیلوبایت
قیمت: 10000 تومان
توضیحات:
کتاب Carry On (Simon Snow) نویسنده Rainbow Rowell، در قالب فایل pdf به زبان انگلیسی.
ژانر: رمان یانگ_ادالت، فانتزی، عاشقانه، الجیبیتی
سایمن اسنو بدترین فرد “برگزیده” ایه که تا حالا انتخاب شده.
این چیزیه که بَز، هم اتاقیش، میگه. و بَز ممکنه بدجنس و یه خون آشام و یه فرد کاملا عوضی باشه اما احتمالا در این مورد حق با اونه.
نیمی از اوقات سایمن حتی نمیتونه چوب دستیش رو به کار بندازه و بقیه اوقات هم باعث میشه یه چیزی آتیش بگیره.
مربیش ازش دوری میکنه، دوست دخترش باهاش بهم زده و یه هیولایی که از جادو تغذیه میکنه با استفاده از چهره سایمن اون اطراف میچرخه. اگه بَز اینجا بود احتمالا حسابی با این اوضاع بهش خوش میگذشت اما این آخرین سال آنها توی مدرسه جادو واتفورده و دشمن خونی سایمون حتی به خودش زحمتِ اومدن هم نداده.
~~~~~
جلد اول این دوگانه نامزد بهترین کتاب فانتزی و علمی تخیلی گودریدز در سال ۲۰۱۵ شد.
~~~~~
جلد اول این دوگانه توسط انتشارات آذرباد با نام 'ادامه بده' ترجمه شده.
~~~~~
جلد دوم این دوگانه ۱۱ مهر منتشر میشه.
*** بخش هایی از کتاب ***
شامل:
4 کتاب در 85 فصل
این چیزیه که بَز، هم اتاقیش، میگه. و بَز ممکنه بدجنس و یه خون آشام و یه فرد کاملا عوضی باشه اما احتمالا در این مورد حق با اونه.
نیمی از اوقات سایمن حتی نمیتونه چوب دستیش رو به کار بندازه و بقیه اوقات هم باعث میشه یه چیزی آتیش بگیره.
مربیش ازش دوری میکنه، دوست دخترش باهاش بهم زده و یه هیولایی که از جادو تغذیه میکنه با استفاده از چهره سایمن اون اطراف میچرخه. اگه بَز اینجا بود احتمالا حسابی با این اوضاع بهش خوش میگذشت اما این آخرین سال آنها توی مدرسه جادو واتفورده و دشمن خونی سایمون حتی به خودش زحمتِ اومدن هم نداده.
~~~~~
جلد اول این دوگانه نامزد بهترین کتاب فانتزی و علمی تخیلی گودریدز در سال ۲۰۱۵ شد.
~~~~~
جلد اول این دوگانه توسط انتشارات آذرباد با نام 'ادامه بده' ترجمه شده.
~~~~~
جلد دوم این دوگانه ۱۱ مهر منتشر میشه.
*** بخش هایی از کتاب ***
“You were the sun, and I was crashing into you.” — 822 likes
“What you are is a fucking tragedy, Simon Snow. You literally couldn't be a bigger mess."
He tries to kiss me, but I pull back- "And you like that?"
"I love it." He says
"Why?"
"Because we match.” — 758 likes
“What you are is a fucking tragedy, Simon Snow. You literally couldn't be a bigger mess."
He tries to kiss me, but I pull back- "And you like that?"
"I love it." He says
"Why?"
"Because we match.” — 758 likes
شامل:
4 کتاب در 85 فصل
پرداخت با کلیه کارتهای عضو شتاب امکان پذیر است.
دانلود سایر پروژه